تقدیم به تو که وجودت از ناز

               کلامت از عشق و حضورت از

                      زندگی الهام گرفته است .....

      


                          <<  برایم بمان که سرآغاز بودن منی  >>


برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 18 بهمن 1392برچسب:, | 16:44 | نویسنده : آرمین |

 آری من از رویاهای پراکنده ام در سرزمینی یاد می کنم

            که انگار وطن من بود

               و دلم برای تو نامهربان

                               نه مثل همیشه

                       که بیشتر از همیشه   .......    تنگ می شود   !!!!


برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 14 بهمن 1392برچسب:, | 19:15 | نویسنده : آرمین |

به همان قدر که چشم تو پر از زیبایی است ،

 


 

بی تو دنیای من ای دوست پر از “تنهایی” است،

 

 

 

درد غریبیست “تنهایی” و بی کسی

 

 

 

امان از دلی که دلبر ندارد


برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 10 بهمن 1392برچسب:, | 22:42 | نویسنده : آرمین |

بی پناهی یعنی


زیر آوار کسی بمانی که


قرار بود تکیه گاهت باشد . . .


برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 10 بهمن 1392برچسب:, | 22:15 | نویسنده : آرمین |

دروغ بگو تا باورت کنند

آب زیرکاه باش تا بهت اعتماد کنند

بی غیرت باش تا آزادی حس کنند

خیانت هایشان را نادیده بگیر تا آرام باشند

کذب بگو تا عاشقت شوند

هر چه نداری بگو دارم

هر چه داری بگو بهترینش را دارم

اگه ساده ای . . . اگه راستگویی . . .

اگه باوفایی . . اگه با غیرتی. . . اگه یکرنگی

همیشه تنهایی رفیق . . .


برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 5 بهمن 1392برچسب:, | 15:8 | نویسنده : آرمین |

مجله خط خطی:

* 20 روز قبل از امتحان


 فرجه شروع می شود. شما برنامه ریزی خود را برای مطالعه روی کاغذ پیاده می کنید.

* 15 روز قبل از امتحان

 از آنجایی که برنامه ریزی کردن بسیار شیرین تر از درس خواندن است، شما ترجیح می دهید همچنان برنامه ریزی کنید.

* 14 روز قبل از امتحان


 شما را به زور از پای برنامه ریزی بلند می کنند و به درس خواندن می گمارند!

* 12 روز قبل از امتحان

 10 تا درس دارید و نمی دانید کدام را بخوانید. اصلا کابوس این 10 تا درس شما را رها نمی کند. هر چه هم بین درس ها ده، بیست، سی، چهل می کنید، آن درس سخت تر انتخاب می شود! تصمیم می گیرید برای رها شدن فکرتان، کمی بازی کامپیوتری انجام دهید.

* 10 روز قبل از امتحان


شما در بازی pes به مراحل پایانی مسترلیگ master league رسیده اید.والدین علت درس نخواندنتان را جویا می شوند و شما هم خیلی جدی می گویید تیماگر این فصل قهرمان نشود جواب طرفداران را چه کسی خواهد داد؟ شما می دهید؟! چیه؟ شهرداری شووومایی؟

طنز؛ روزشمار ایام امتحانات!

* 8 روز قبل از امتحان

 نگاه می کنید و می بینید ای دل غافل! جزوه ندارید. به دوستانتان زنگ می زنید یا رفته اند سفر، یا به دیار باقی شتافته اند، یا زادگاهشان بورکینافاسو است و فقط موقع امتحانات می توانند برگردند. می گویید اشکال ندارد، از روی کتاب می خوانم. کتابی را که اول ترم خریده اید، از زیر آوار وسایل اتاقتان درمی آورید، ماشاءالله هیکل آرنولد و قد لبرون جیمز را دارد. با یک حساب سرانگشتی می فهمید که اصلا نمی شود تمامش کرد، نگاهی به اطراف می اندازید و کتاب را آرام و بدون اینکه کسی بفهمد، زیر آوار قرار می دهید.

*6 روز قبل از امتحان


 یک سررسید داشتید که به عنوان خالی نبودن عریضه می بردید دانشگاه و گاهی رویش چیزهایی می نوشتید و الان تنها روزنه امید شماست. بازش می کنید و می بینید تنها نوشته درسی که در آن وجود دارد، یک مساله حل نشده است. گوشه صفحه هم خطاب به بغل دستی تان در کلاس ترمودینامیک نوشته اید «حسن! حسن! سمت راست اون مانتو قهوه ایه به نظرت چطوره؟» هرهر؟ هان؟ می خندید؟ باید ... هیچی. نباید بخندید. برویم مرحله بعد.

* 4 روز قبل از امتحان


با این توجیه که محققان و پژوهشگران معتقدند چهار روز قبل از امتحان نباید هیچگونه مطالعه ای انجام داد تا ذهن بتواند اطلاعات خود را سازماندهی کند، شروع به تماشای سریال هایی نظیر dexter و fringe به صورت نان استاپ می کنید.

* روز امتحان، حین برگزاری آزمون

 نگاهی به سوالات می اندازید و می بینید برایتان ناآشناست. از بغل دستی تان می پرسید: «امتحان ترمودینامیکه دیگه؟»، بغل دستی تان که عصبی است می گوید: «نه پس! فارسی عمومیه». نفس عمیقی می کشید و به صندلی تکیه می دهید. 20 دقیقه می گذرد، حین امتحان سر خودگار را گاز می زنید و نوک خودکار را به مغزتان فشار می دهید. فکر می کنید اگر سرتان را سوراخ کنید، اطلاعات درسی نشت می کنند؛ در حالی که چنین اتفاقی رخ نخواهد داد! استاد که با این سوالات ثابت کرده لذتی که در انتقام است در عفو نیست، با همان لبخند انتقام جویانه بالای سرتان حاضر می شود و به برگه سفید پاسخنامه تان نگاه می کند. مثل بره شش ماهه، مظلومانه از پایین استاد را نگاه می کنید و می گویید: «استاد! اینا هیچ کدوم تو جزوه نبود.» استاد طوری ذوق می کند که اگر نوبل فیزیک را به او داده بودند اینقدر خوشحال نمی شد. سرش را تکان می دهد و با همان لبخند می گوید: «همه اینا تو جزوه بود، شما نخوندید.» سپس در نهایت شقاوت و بی رحمی شما را ترک می کند و می رود بالای سر قربانی بعدی.

*بعد از امتحان

 
از جلسه امتحان بیرون می آیید و تصمیم می گیرد از ترم بعد هیچ درسی را برای شب امتحان نگذارید. لازم به ذکر است ترم پیش نیز همین موقع ها تصمیم گرفته بودیم که ترم بعد (یعنی این ترم) هیچ درسی را برای شب امتحان نگذارید. احتمالا ترم بعد هم همین تصمیم را خواهید گرفت. در محوطه دانشگاه به کسانی که وانمود می کنند بدبخت شده اند توجهی نکنید. تحقیقات و پژوهش های متعددی نشان داده اینها همان هایی هستند کهب رای نمره 19 شان روی گزینه اعتراض به نمره کلیک می کنند. شما اسیر حواشی نخواهید شد و تمرکز خود را روی هدف اصلی که همانا گیر آوردن شماره استاد است معطوف خواهید کرد!


برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 30 دی 1392برچسب:, | 20:59 | نویسنده : آرمین |

وقتی دلم به سمت تو مایل نمی‌شود
باید بگویم اسم دلم،
دل نمی‌شود

 

دیوانه‌ام بخوان که به عقلم نیاورند
دیوانه‌ی تو است که عاقل نمی‌شود

 

تکلیف پای عابران چیست؟ آیه‌ای
از آسمان
فاصله نازل نمی‌شود

 

خط می‌زنم غبار هوا را که بنگرم
آیا کسی ز پنجره داخل نمی‌شود؟

 

می‌خواستم رها شوم از عاشقانه‌ها
دیدم که در
نگاه تو حاصل نمی‌شود

 

تا نیستی تمام غزل‌ها معلق‌اند
این
شعر مدتی‌ست که کامل نمی‌شود





برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 30 دی 1392برچسب:, | 10:25 | نویسنده : آرمین |

 رمز وب و یادم رفته باشه چکار کنم  ؟؟



یا بخوام حذفش کنم چکار کنم  ؟؟؟؟


برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 27 دی 1392برچسب:, | 13:56 | نویسنده : آرمین |

هر بعد از ظهر همین است
بوی ادکلنِ تنهایی ام، کافه را بر می دارد
میز...، انفرادی در بی کسی هایم رزرو می شود و
شعر در دفترم غلاف..
اندکی در تسلسلِ خیابان
خودم را به بیراهه می زنم
و آنقدر چــروکیده رفتار می کنم که
کسی هوس نکند حتی
نگاهش را در عمقِ من، سرمایه گذارد..
.
بی تفاوت به شکرخنده های حوالی
قهوۀ بی کسی ام را تلخ سر می کشم..
و سیگار به سیگار
کنارِ خود ارضایی های مقیم ِ دفترِ شعر
تنها در درکِ پنی سیلینی غوطه ور می شوم که روزی دوبار
روی احساسم تزریق می کنم..
..
عاشقانه ها
آنقدر در من چرکین شده اند که از ترس واگیر،
خودم را از آغوش های نیمه کاره این حوالی، قرنطینه کنم..

http://rozup.ir/up/web1000/cafe.jpg
 

برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 27 دی 1392برچسب:, | 10:49 | نویسنده : آرمین |
تاريخ : جمعه 27 دی 1392برچسب:, | 10:44 | نویسنده : آرمین |
لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By SlideTheme :.