بعضیا میگن رفیق مثل لیموشیرینه،بعد یه مدت تلخ میشه!
امایکی نیست به این بعضیابگه:لیموشیرین همیشه شیرینه.،تاچاقوبه جیگرش
نزنن نمیـــــــــــــتلخ ــــــــــــــــشه

یه وقتهایی ادم انقدرتنهاست

که ارزو داره یکی صداش کنه...حتی اشتباهی

هر روز، هر دقیقه و هر لحظه نا امید

در خانه ام هوای تو را میخ می زنم!

پاییز می رسد و تو هرگز نمی رسی

امروز را دو مرتبه تاریخ می زنم...

امروز ... یکصد و ان مین سال رفتنت

روزی که گریه کردی و ... یادم نمی رود

در دفترم سرودمت از عشق تا ابد

رفتی که بر نگردی و ... یادم نمی رود

مجرم منم که ساده به تو دل سپرده ام

هر شب به جرم خود... به تو اقرار می کنم

آن روز من سکوت شدم در صدای تو

حالا تو ساکتی من اصرار می کنم

این روزها چقدر دلم تنگ تر شده

دیگر کسی به اسم صدایم نمی کند

این دل تو را گره زده در من که سالهاست

اشعار عاشقانه رهایم نمی کند

دزدانه در کنار غزل های هر شبم

هی می نویسمت و تو هی پاک می شوی!

تازنده می کنم نفست را تو باز هم

در گور سرد بستر من خاک می شود...

آنقدر گریه می کنم و گریه می کنم...

تا راه  را به خاطر من جستجو کنی

تا چشم های خونی و بارانی مرا...

با چشم های عینکی ات رو به رو کنی...

این قصه فصل مشترک بین ما دوتاست

فصلی که در دل من و تو جان گرفته است

ابری ترین بهانه پاییز قصه ام

وقتی که در نگاه تو باران گرفته است

درد دل دقایق این فصل مرده را

با برگ برگ زخمی تقویم می کنم

حتی اگر به هم نرسد دست هایمان

این شعر را فقط به تو تقدیم می کنم.............

                  ا م ی ر                  

انقدر نداشتنت دردناک است که با هیچ

فریادی

نمیتوانم اثباتش کنم پس

سکـــــــمیکنمــــــــوت

دردهافراموش میشوند ولیهمدردها

 هرگز...من بودن آنهایی را میخواهم که حتی

یادشانزندگی را زیباتر میکند

با هر رنگی

رفاقت

کن اما رفاقتو رنگ نکن

سلامتی

همه رفیقای بی رنگ

لحظه هایم را با

کسی

سر میکنم که در

نبودنش

خاطراتش خلوتم را زیبا سازد.

ازشمع یک چیز

اموختم

ایستاده بمیرم

بی صدا بمیرم

به پای

دوســــــــــــــت

بمیرم....

دلم........

برای بودن هایت هم تنگ میشود

نبودن هایت که جای خود دارد

همین که قاصدکی را فوت کنی   

تا عطر نفس هایت    

  را با خود بیاورد

برای    دلم    کافی است . ...